روشانروشان، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 6 روز سن داره

دخترکم فرشته کوچک خانه ما

لحظات پر استرس

دختر خوشگل مامان کم کم داریم به آخر این سفر دونفره میرسیم و از اینجا به بعد مسیر زندگیمون عوض میشه , خیلی خیلی خوشحالم و ذوق دارم که روی ماهت رو ببینم و در کنارت آرامش رو حس کنم . اما اما این روزا خیلی خیلی خیلی استرس دارم و نگرانم البته من تنها دلشوره ندارم از بابا مهدی که از ذوق و نگرانی خواب نداره گرفته تا باباجونا و مامان جونا و خاله و عمه ها و عموها و اقوام دور و نزدیک همه چشم انتظار تولد شمان .... ببین هنوز نیومده چقدر هوادار داری .... تو آخرین سونوگرافی تاریخ احتمالی تولد هفده شهریوره اما انگار شما خیلی عجله داری تا الانم با قرص تو دل مامانی موندی واسه همین شاید هفته دیگه به دنیا بیای دنیای من ... هرلحظه با کوچکترین تغییری نگران...
5 شهريور 1393

و خدایی که در این نزدیکیست...

همگیمون اعتقاد قلبی داریم که خدا همیشه نزدیکترینه به ما و حتی از رگ گردنم بهمون نزدیک تره اما گاهی به خاطر مشغله هامون فراموش میکنیم ..... اما از وقتی که تو تو دلم لونه کردی با هر حرکت نازت خدا رو در درونم حس میکنم و نمیدونی چه حس خوبیه .... میدونم که تو هدیه خدایی و وقتی به این فکر میکنم که خدا منو لایق دونسته و بهم هدیه داده کلی ذوق میکنم .... تو بهترین هدیه ای هستی که گرفتم میدونی چرا ؟ واسه داشتن داداش گلت کلی منتظر بودم اما تو وقتی اومدی که خیلی به داشتنت فکر نمیکردم واسه همین از بودنت خیلی خوشحالم چون نشونه اینی که حتی وقتی ما به فکر خودمون نیستیم خدای مهربونی داریم که به فکرمونه ... حتی اینقدر دوسمون داره که فرشته هاشو بهمون ه...
22 مرداد 1393

انتخاب اسم

قصه اسم شما هم مثل اسم دادش نازت خیلی بامزست و یه وجه اشتراک جالب داره .... اولین بار که شما رو دیدم (سونوگرافی) شما دوازده هفته سن داشتی , دکتر گفت شاید پسر باشی و من هم دنبال اسمهایی میگشتم که به رایان بیاد اما چیز خاصی پیدا نکردم , تا این که وقتی حدوده پنج ماه سن داشتی بازم رفتیم سونوگرافی و این دفعه با قاطعیت گفتن که شما گل دخمری .... وای که چقدر ذوق کردیم به خصوص بابایی ... خلاصه حسابی افتادم به تکاپو که یه اسم ناز واست پیدا کنم بابا گفتن باید آخر اسم (ان) باشه اما بعدش گفتن اول اسم با (ر) شروع بشه که من در هر دو مرحله از خاله فاطمه کمک گرفتم چون اسمای ناز زیادی بلدن .... خلاصه بعد از کلی فکر کردن و مشورت با بابایی به این نتیجه رسیدیم ...
21 مرداد 1393

دخترک پر ناز

خوشگل دخترم عزیز دل مامان و بابا , شما خیلی خیلی پر ناز تشریف دارید . اون موقع که دادش رایان تو دلم لم داده بود اینقد راحت بودم که تو ماه هفتم مسافرت رفتم کلی پیک نیک و تفریح رفتم اما شما ..... وای وای وای حتی نمیتونم کارای عادیمو انجام بدم !از الان معلومه که چقدر ناز دار و تیتیش تشریف دارید خانوم . استراحت مطلق و ...... خدا به دادم برسه با این همه کرشمه . الهی فدات شم زودتر بیا که کلافه شدم از انتظار منتظر دیدن روی ماهتم فرشته کوچولو
14 مرداد 1393
1